حکیم سنایی غزنوی
غزلیات
غزل شماره ۱۴۴: روزی بت من مست به بازار برآمد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
روزی بت من مست به بازار برآمد گرد از دل عشاق به یک بار بر آمد صد دلشده را از غم او روز فرو شد صد شیفته را از غم او کار برآمد رخسار و خطش بود چو دیبا و چو عنبر باز آن دو بهم کرد و خریدار برآمد در حسرت آن عنبر و دیبای نو آیین فریاد ز بزاز و ز عطار برآمد رشک ست بتان را ز بناگوش و خط او گویند که بر برگ گلش خار برآمد آن مایه بدانید که ایزد نظری کرد تا سوسن و شمشاد ز گلزار برآمد و آن شب که مرا بود به خلوت بر او بار پیش از شب من صبح ز کهسار برآمد حکیم سنایی غزنوی