حکیم سنایی غزنوی
غزلیات
غزل شماره ۱۳۳: از هر چه گمان بر دلم یار نه آن بود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
از هر چه گمان بر دلم یار نه آن بود پندار بد آن عشق و یقین جمله گمان بود آن ناز تکلف بد و آن مهر فسون بود وان عشق مجازی بد و آن سود و زیان بود بر روی رقم شد شرری کز دل و جان تافت و ز دیده برون آمد دردی که نهان بود توحید من آن زلف بشولیدهٔ او بود ایمان من آن روی چو خورشید جهان بود رویی که رقم بود برو دولت اسلام زلفی که درو مرتدی و کفر نشان بود بنمود رخ و روم به یک بار بشورید آیین بت بتگری از دیدن آن بود پس زلف برافشاند و جهان کفر پراکند الحق ز چنان زلف مسلمان نتوان بود گویی که درو پای عزیزان همه سر بود راهی که در وصل نکویان همه جان بود از خون جگر سیل وز دل پاره درو خاک منزلگهش از آتش سوزان دمان بود بس جان عزیزان که در آن راه فنا شد گور و لحد آنجا دهن شیر ژیان بود چون کعبهٔ آمال پدید آمد از دور گفتند رسیدیم سر ره بر آن بود بر درگه تو خوار و ز دیدار تو نومید بر خاک نشستند که افلاس بیان بود بیرون ز خیالی نبد آنجا که نظر بود افزون ز حدیثی نبد آنجا که گمان بود حکیم سنایی غزنوی