حکیم سنایی غزنوی
غزلیات
غزل شماره ۹۲: تا کی کنم از طرهٔ تو فریاد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تا کی کنم از طرهٔ تو فریاد تا کی کشم از غمزهٔ تو بیداد یک شهر زن و مرد همی باز ندانند فریاد من از خنده و بیداد تو از داد آن روز که زلفین نگون تو بدیدند گشتند ترا بنده چو من بنده و آزاد هشیار نشد هر که ز گفتار تو شد مست غمناک نشد هر که ز دیدار تو شد شاد من با رخ چون لاله و با عارض چون مشک با قامت چون تیر ز وصل تو کنم یاد تو زر کنی از لاله و کافور کنی مشک چوگان کنی از تیز زهی جادوی استاد ویران کنی آن دل که درو سازی منزل هرگز نگذاری که بود منزلت آباد ای منزل تو گشته ز آشوب تو ویران آن شهر کزو خاستی آباد همی باد جیحون شده چشم من از آن زلف سمن سا بر باد شده زلف تو از قامت شمشاد مشهور جهان گشته سنایی ز غم تو از روی چو خورشید تو ای طرفهٔ بغداد تو مایهٔ خوبی شدی ای مایهٔ خوبان افگنده درین خسته دلم عشق تو بنیاد صد رحمت و صد شادی بر جان تو ای بت مادر که ترا زاد بر او نیز دعا باد حکیم سنایی غزنوی