حکیم سنایی غزنوی
غزلیات
غزل شماره ۷۶: راه فقرست ای برادر فاقه در وی رفتنست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
راه فقرست ای برادر فاقه در وی رفتنست وندرین ره نفس کش کافر ز بهر کشتنست نفس اماره و لوامه ست و دیگر ملهمه مطمئنه با سه دشمن در یکی پیراهنست خاک و باد و آب و آتش در وجود خود بدان رو درین معنی نظر کن صدهزاران روزنست چار نفس و چار طبع و پنج حس و شش جهت هفت سلطان باده و دو جمله با هم دشمنست نفس را مرکب مساز و با مراد او مرو همچو خر در گل بماند گر چه اصلش تو سنست از در دروازهٔ لا تا به دارالملک شاه هفهزار و هفصد و هفتاد راه و رهزنست خواجه دارد چار خواهر مختلف اندر وجود نام خود را مرد کرده پیش ایشان چون زنست در شریعت کی روا باشد دو خواهر یک نکاح در طریقت هر دو را از خود مبرا کردنست سوزنی را پای بند راه عیسی ساختند حب دنیا پای بندست ار همه یک سوزنست هیچ دانی از چه باشد قیمت آزاده مرد بر سر خوان خسیسان دست کوته کردنست بر سر کوی قناعت حجره ای باید گرفت نیم نانی می رسد تا نیم جانی در تنست گر ز گلشنها براند ما به گلخنها رویم یار با ما دوست باشد گلخن ما گلشنست ای سنایی فاقه و فقر و فقیری پیشه کن فاقه و فقر و فقیری عاشقان را مسکنست حکیم سنایی غزنوی