حکیم سنایی غزنوی
غزلیات
غزل شماره ۱۲: مرد بی حاصل نیابد یار با تحصیل را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مرد بی حاصل نیابد یار با تحصیل را جان ابراهیم باید عشق اسماعیل را گر هزاران جان لبش را هدیه آرم گویدم نزد عیسا تحفه چون آری همی انجیل را زلف چون پرچین کند خواری نماید مشک را غمزه چون بر هم زند قیمت فزاید نیل را چون وصال یار نبود گو دل و جانم مباش چون شه و فرزین نباشد خاک بر سر فیل را از دو چشمش تیز گردد ساحری ابلیس را وز لبانش کند گردد تیغ عزراییل را گر چه زمزم را پدید آورد هم نامش به پای او به مویی هم روان کرد از دو چشمم نیل را جان و دل کردم فدای خاکپایش بهر آنک از برای کعبه چاکر بود باید میل را آب خورشید و مه اکنون برده شد کو بر فروخت در خم زلف از برای عاشقان قندیل را ای سنایی گر هوای خوبرویان می کنی از نخستت ساخت باید دبه و زنبیل را حکیم سنایی غزنوی