حافظ شیرازی
غزل های خواجه حافظ شیرازی
غزل شمارهٔ ۴۰۱: چون شوم خاک رهش دامن بیفشاند ز من
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چون شوم خاک رهش دامن بیفشاند ز من ور بگویم دل بگردان رو بگرداند ز من روی رنگین را به هر کس می نماید همچو گل ور بگویم بازپوشان بازپوشاند ز من چشم خود را گفتم آخر یک نظر سیرش ببین گفت می خواهی مگر تا جوی خون راند ز من او به خونم تشنه و من بر لبش تا چون شود کام بستانم از او یا داد بستاند ز من گر چو فرهادم به تلخی جان برآید باک نیست بس حکایت های شیرین باز می ماند ز من گر چو شمعش پیش میرم بر غمم خندان شود ور برنجم خاطر نازک برنجاند ز من دوستان جان داده ام بهر دهانش بنگرید کو به چیزی مختصر چون باز می ماند ز من صبر کن حافظ که گر زین دست باشد درس غم عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند ز من حافظ شیرازی