حکیم سنایی غزنوی
الباب الثامن ذکرالسطان یستنزلالامان
در سیاست پادشاه
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ملک چون بوستان نخندد خوش تا نگرید سنان چون آتش بکن از خون دشمن آلوده تیغهای نیام فرسوده حلهٔ لعل پوش ناچخ را هیزم افزای صحن دوزخ را کین دیرینه در دل آر تمام کان قوی باعثیست بر اقدام دین نگوید که تیغ بر دون زن گردن گردنان گردون زن دلشان جز نیام تیغ مدار این شرف ز آسمان دریغ مدار زانکه از روی لاف روز مصاف نتوان کرد پشت کاف چو قاف روز هیجا که صلح جنگ شود نام بد دل ز بیم ننگ شود مرد رُمح و عمود و تیر و سنان زود پیدا شود ز مرد سه نان دشمنان را به زیر پای درآر گردن سرکشان به دار برآر باز دل چون دو بال باز کند تیغ کوتاه را دراز کند سیرت احمدی و طبع گریغ صورت یوسفی و آینه میغ خصم دین را به تیغ بر در پوست که دو سر در یکی کُله نه نکوست سر که باشد سزای خاره و خشت سوی بالش بری نباشد زشت تنگ باشد یکی جهان و دو شاه تنگ باشد یکی سپهر و دو ماه خوشهٔ ملک پخته شد خَو کن جامهٔ تخت کهنه شد نَو کن جدّ تو کو به هند هر باری بت صورت شکست بسیاری تو به جد همچو جدّ میان در بند بت معنی شکن کنون یک چند بت صورت اگر ممات دلست بت معنی به سومنات دلست دل مؤمن چو کعبه دان بدرست زمزم و رکن او مبارک و چُست لیک حرص و غرور و شهوت و کین حسد و بغض و آنچه هست چنین هر یکی آفت از درون نهاد هست یک بت به صورت و بنیاد ای شهنشاه عادل غازی تیغ در نه چو احمد تازی کعبه را از بتان مطهّر کن شمع توحید را منوّر کن قصد هندوستان کافر کن گل این بام و بوم ششدر کن چکنی پنج روزه در غم و یاس لذّت چار طبع و پنج حواس مر ترا بنده عنصرست و فلک شش و پنج و چهار و سه دو و یک شش جهت را به عالم تجرید یک جهت کن چو عالم توحید پنج حس را به قدر و رای بلند از سوی چهار طبع در دربند سه قوی را مده غذای سرشت قوتشان ده ز باغ هشت بهشت دو جهان را به زیر حکم در آر یک خرد را به مصطفی بسپار حکیم سنایی غزنوی