حکیم سنایی غزنوی
الباب السّابع فصل فیالغرور و الغفلة والنسیان و حبّالامانی والتّهور فی امور الدّنیا و نسیانالموت والبعث والنشر
فی ذمّالطمع والحرص
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دل خود را ز تاب و تابش طمع تافته و تفته دار چون دل شمع کان فتیله که بر فروزندش تا نشد تافته نسوزندش آن نباشد ولی که چون سرخاب رود از بهر آبروی بر آب ولی آنست کو ز خود بجهد پای بر آب روی خویش نهد ورنه او آب را هوا دارد دل او بی کله قبا دارد گرچه خود را به آب بسپارد مر هبا را هوا نگهدارد گر بدو نیک و مهر و کین باشد هرچه جز دین حجاب دین باشد در ره دین تنت حجاب تو است هستی تو برت نقاب تو است هستی خویش را ز ره برگیر تا شوی بر نهاد هستی میر بیخودان را ز خود چه فایده است عشق و مقصود خویش بیهده است بی خودی ملک لایزالی دان ملکتی نسیه نیست حالی دان هرکه مقصود را طلب کار است در رهِ صدق سخن بیکار است دل ز مقصود خویشتن برگیر حکم را باش و کارت از سر گیر نشوی بر نهاد خود سالار به نماز و به روزهٔ بسیار زانکه هرچند گرد برگردی زین دو هر لحظه خواجه تر گردی گر همی لکهنت کند فربه سیر خوردن ترا ز لکهن به صفت دوستان هرجایی چیست جز تیرگی و رعنایی دوستان را رسد که در ره راز تیره رایی کند برِ غمّاز حکیم سنایی غزنوی