حکیم سنایی غزنوی
الباب السّابع فصل فیالغرور و الغفلة والنسیان و حبّالامانی والتّهور فی امور الدّنیا و نسیانالموت والبعث والنشر
التمثّل فی صفةالانسان
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آن شنیدی که رفت زی قاضی تا کند خصم خویش را راضی بود مردی در آن میانه گواه که ز آبادی خود نبود آگاه چون گواهی بداد قاضی گفت کای تو با مردمی و رادی جفت نه فلان مرد راد جدّ تو بود که فرزدق ورا همی بستود از عطا بود کام و راحت روح شعرا را بُد از کرم ممدوح مرد گفت از فرزدق و اشعار من ندارم خبر تو رنجه مدار گفت قاضی چو تو ز نادانی منقبتهای خود نمی دانی قول تو من کجا قبول کنم من همه کار بر اصول کنم چون ندانی فرزدق و نه مدیح من ندارم شهادت تو صحیح تو اگر ز آدمی چو آدم باش راه او را نه بیش و نه کم باش جان به کف برنه و دلیر آسای قصد این راه کن درو ماسای کاین دو روزه حیات نزد خرد چه خوش و ناخوش و چه نیک و چه بد باش تا بیخ تو به آب رسد ماه خیمه ات به آفتاب رسد کودکی تو هنوز معذوری زین طریق دقیق بس دوری بسته کی گیردت به حاصل نقل هرکه دارد گشاد نامهٔ عقل تو چه دانی ز آفرینش حق چه شناسی بیان بینش حق تو که در بند آبی و نانی کی جهان و نهان او دانی وقت را شکر کن که در ایام زاده ای در میانهٔ اسلام خواری و زخم کفر دیده نه ای شربت کافری چشیده نه ای سعی ناکرده در ره ایمان پیشت آورده اند از ایمان خوان حکیم سنایی غزنوی