حکیم سنایی غزنوی
الباب السّابع فصل فیالغرور و الغفلة والنسیان و حبّالامانی والتّهور فی امور الدّنیا و نسیانالموت والبعث والنشر
فی تسلّی قلوب الاخوة والاخوات
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شوی خود را زنی بدید دژم تنگ دل شد به شوی گفت این غم گر برای منست بادی شاد ور برای دل است پیشت باد از پی نان مریز آب از روی بوحبیشی ز بوغیاث مجوی آبروی از برای نان برود طمع نان بود که جان برود چون نه نیکی نه قابل نیکی تو و کاکا و کوکو و کی کی زهد عیسی و حرص قارون بین گفته در شأن آن و در حق این و رفعنا به نردبان نیاز فخسفنا ز سر نشیبی آز آن به زهد آسمان گرفته به ناز وین شده خاک خورده از پی آز عقل و جان گفته از پی زر و سیم انّ ربّی بکیدهّن علیم آفت آدمی ز دنیی دان راحت جان و تن ز عقبی دان مرد خرسند میر کوی بود که طمع زنگ آب روی بود در نگر بی مزاج و خاطر دون زین دو معنی به عیسی و قارون قصّهٔ یوسف ار ندانی تو چون ز قرآن همی نخوانی تو چون ز زن بود آفت و المش راند قرآن به کام او قلمش مرد دنیی کرامتی نبود قیمتی جز قیامتی نبود گر ترا خشم و آز بگذارد بر زمین موری از تو نازارد ار چنانی مبارکت باد آن ورنه این کن وزو جهان بستان ورنه از حرص گندمی پی خورد گرد خود همچو آسیا می گرد حرص را بر نه از قناعت بند وانگه از دور او گری و تو خند باب نسیان تمام گشت سخن سخن آرم ز دوست و ز دشمن حکیم سنایی غزنوی