حکیم سنایی غزنوی
الباب السّابع فصل فیالغرور و الغفلة والنسیان و حبّالامانی والتّهور فی امور الدّنیا و نسیانالموت والبعث والنشر
حکایة فی اصحاب الفغلة
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آن چنان شد که در زمین هری ابلهی کرد رخ به برزگری گفت با او ز روی نادانی سبکی چیست در گران جانی گر نداری همی تو خوار مرا پنبه بی پنبه دانه کار مرا سبلت او به کون دهقان به وین چنین ریش هم به قصران به زانکه پیش عقول حکمت خوار پس خزیدن نیامدست به کار نیست از نقطه تا خط فرمان گنج بی رنج و درد بی درمان هرچه یزدان دهد بر آن مگزین هرچه گردون کند در آن منشین کانچه آن نیست کرد هست کند وآنچه این بر فراشت پست کند نقش نفسی مقیم کی باشد هرچه آن نقش کرد بتراشد در سخاوت به کودکان ماند بدهد زود و زود بستاند خود بخندد به تو سپارد ساز خود بگرید ز تو ستاند باز زود بخش و سبک ستان فلکست پیر با طبع کودکان فلکست ذوق این خطهٔ خطا و خطر هست مانند حوض و نیلوفر روز بدهد ز بوی خود زورش چون شب آید هم او بود گورش روز بخشش ز بوی خویشش قوت چون شب آید خودش بود تابوت روز در بویش ار کند پرواز باز شب جان بدو سپارد باز بد و نیک فلک همه تلفست که هبوطش برابر شرفست گر از این چرخ در نقاب شوی تا کم از ماهی آفتاب شوی دختران چون فسانه پردازند دوک ریسند و لعبتک بازند وان فسانه حدیث چرخ کبود سرِ افسانه هرچه بود و نبود زانکه نامحرمی تو از گردون داردت پیش خویش خوار و زبون هرکه او بنده گشت گردون را کرد ضایع خدای بی چون را بندهٔ چرخ بندهٔ حق نیست مر ورا نام مرد مطلق نیست حکیم سنایی غزنوی