حکیم سنایی غزنوی
الباب السّادس فی ذکر نفس الکلّی و احواله
حکایت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آن شنیدی که در ولایت شام رفته بودند اشتران به چرام شتر مست در بیابانی کرد قصد هلاک نادانی مرد نادان ز پیش اشتر جَست از پیَش می دوید اشتر مست مرد در راه خویش چاهی دید خویشتن را در آن پناهی دید شتر آمد به نزد چه ناگاه مرد بفگند خویش را در چاه دستها را به خار زد چون ورد پایها نیز در شکافی کرد در ته چه چو بنگرید جوان اژدها دید باز کرده دهان دید از بعد محنت بسیار زیر هر پاش خفته جفتی مار دید یک جفت موش بر سر چاه آن سپید و دگر چو قیر سیاه می بریدند بیخ خاربنان تا درافتد به چاه مرد جوان مرد نادان چو دید حالت بد گفت یارب چه حالتست این خود در دَمِ اژدها مکان سازم یا به دندان مار بگدازم از همه بدتر این که شد کین خواه شتر مست نیز بر سرِ چاه آخرالامر تن به حکم نهاد ایزدش از کرم دری بگشاد دید در گوشه های خار نحیف اندکی زان ترنجبین لطیف اندکی زان ترنجبین برکند کرد پاکیزه در دهان افگند لذّت آن بکرد مدهوشش مگر آن خوف شد فراموشش تویی آن مرد و چاهت این دنیی چار طبعت بسان این افعی آن دو موش سیه سفید دژم که بُرد بیخ خار بُن در دم شب و روزست آن سپید و سیاه بیخ عمر تو می کنند تباه اژدهایی که هست بر سرِ چاه گور تنگست زان نه ای آگاه بر سرِ چاه نیز اشتر مست اجل است ای ضعیف کوته دست خاربُن عمر تست یعنی زیست می ندانی ترنجبین تو چیست شهوتست آن ترنجبین ای مرد که ترا از دو کَون غافل کرد حکیم سنایی غزنوی