حکیم سنایی غزنوی
الباب السّادس فی ذکر نفس الکلّی و احواله
در انسانی و حیوانی گوید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هست ترکیب نفسِ انسانی نفسی و عقلی و هیولانی از دل و جان و نیروی فایت حدِّ او حیّ ناطق مایت گِل و دل دان سرشتهٔ آدم این برآن آن برین شده درهم هرچه جز مردمند یک رنگند یا همه صلح یا همه جنگند روح انسان عجایبیست عظیم آدم از روح یافت این تعظیم بلعجب روح روح انسانیست که در این دیوخانه زندانیست گاه با امر سوی حق یازد گاه با خلق خالکی بازد فلکی زیر دست او پیوست او خود از دست خویش هفت بدست پایی اندر تن و یکی در جان متحیّر بمانده چون مرجان گِل و دل آدمی چو نخچیر است هم زبونست و هم زبون گیرست گاه عاجز ضعیف تن ز تبی گاه همچون سبع پر از شغبی تن ضعیف و قوی دل آدمی است آفریده تن از گِل آدمی است لیک دارد میان گِل گوهر نیست از خلق مر ورا همسر اعتقاد ترا به خیر و به شر جز قیامت مباد قیمت گر نیست از بهر طامع و خایف هیچ قیمت گری چنو منصف نفخهٔ صور سورِ مردانست هرکه زان سور خورد مرد آنست راز اگر چون زمین نگهداری آسمان وار بهره برداری روی دل را خرد روان آمد بهرهٔ چار طبع جان آمد روح چون رفت خانه پاک بماند کالبد در مغاک خاک بماند هرکه زین جرعه طافح و ثملست عقل او شب چراغ روز دلست در شبِ وصل پرده گر باشد راز در روز پرده در باشد روز باشد قوی دل و غمّاز با ضعیفان به شب به آید راز زانکه مقلوب روز زور بود مرغ عیسی به روز کور بود حکیم سنایی غزنوی