حافظ شیرازی
غزل های خواجه حافظ شیرازی
غزل شمارهٔ ۳۲۱: هر چند پیر و خسته دل و ناتوان شدم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هر چند پیر و خسته دل و ناتوان شدم هر گه که یاد روی تو کردم جوان شدم شکر خدا که هر چه طلب کردم از خدا بر منتهای همت خود کامران شدم ای گلبن جوان بر دولت بخور که من در سایه تو بلبل باغ جهان شدم اول ز تحت و فوق وجودم خبر نبود در مکتب غم تو چنین نکته دان شدم قسمت حوالتم به خرابات می کند هر چند کاین چنین شدم و آن چنان شدم آن روز بر دلم در معنی گشوده شد کز ساکنان درگه پیر مغان شدم در شاهراه دولت سرمد به تخت بخت با جام می به کام دل دوستان شدم از آن زمان که فتنه چشمت به من رسید ایمن ز شر فتنه آخرزمان شدم من پیر سال و ماه نیم یار بی وفاست بر من چو عمر می گذرد پیر از آن شدم دوشم نوید داد عنایت که حافظا بازآ که من به عفو گناهت ضمان شدم حافظ شیرازی