حکیم سنایی غزنوی
الباب الاوّل: در توحید باری تعالی
حکایت مرغ با گبر
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آن بنشنیده ای که بی نم ابر مرغ روزی بیافت از درِ گبر گبر را گفت پس مسلمانی زین هنرپیشه ای سخن دانی کز تو این مکرمت بنپذیرند مرغکان گرچه دانه برگیرند گبر گفت ار مرا بگزیند آخر این رنج من همی بیند زانکه او مکرمست و با احسان نکند بخل با کرم یکسان دست در باخت در رهش جعفر داد ایزد به جای دستش پر داد به فعل و فضول خلق مبند دل در او بند رستی از غم و بند کار تو جز خدای نگشاید به خدای ار ز خلق هیچ آید تا توانی جز او به یار مگیر خلق را هیچ در شمار مگیر خلق را هیچ تکیه گاه مساز جز به درگاه او پناه مساز کین همه تکیه جایها هوس است تکیه گه رحمت خدای بس است تا بقای شماست نان شماست اِلف آلای او و جان شماست هردو را در جهان عشق و طلب پارسی باب دان و تازی اَب چون نداری خبر ز راه نیاز در حجابی بسان مغز پیاز تا جدایی ز نور موسی تو روز کوری چو مرغ عیسی تو اول از بهر عشق دل جویش سر قدم کن چو کلک و می جویش تا بدانجا رسی بچست درست که بدانی که می نباید جست حکیم سنایی غزنوی