مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف ه ، ی
غزل شمارهٔ ۳۱۹۵: درهم شکن چو شیشه خود را، چو مست جامی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
درهم شکن چو شیشه خود را، چو مست جامی بد نام عشق جان شو، اینست نیکنامی پرذوق، چون صراحی بنشین، اگر نشینی کن کالقدح مذیقا للقوم فی القیام عقل تو پای بندی، عشق تو سربلندی العقل فی الملام والعشق فی المدام الدیک فی صیاح، واللیل فی انهزام والصبح قد تبدی فی مهجةالضلام معشوق غیر ما، نی، جز که خون ما، نی هم جان کند رئیسی، هم جان کند غلامی دل را کباب کردی، خون را شراب کردی یا من فداک روحی یا سیدالانام ز اندیشه شو پیاده، تا بر خوری ز باده من راوق قدیم، مستکمل القوام مستفعلن فعولن، آتش مکن مجوشان زیرا کمال آمد، دیگر نماند خامی می گو تو هرچه خواهی، فرمان روا و شاهی سلمت یا عزیزی، یا صاحب السلام باده چو با خیزان، چون پشه غم گریزان لا تعذلوا السکارا افدیکم کرامی تبریز شاد بادا، ز اشرق شمس دینم فالشمس حیث تجری للمشرقین حامی مولانا بلخی