مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف ه ، ی
غزل شمارهٔ ۳۱۷۲: ای که ازین تنگ قفس میپری
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای که ازین تنگ قفس می پری رخت به بالای فلک می بری زندگی تازه ببین بعد ازین چند ازین زندگی سرسری؟! در هوس مشتریت عمر رفت ماه ببین و بره از مشتری دلق شپشناک درانداختی جان برهنه شده خود خوشتری در عوض دلق تن چار میخ بافته اند از صفتت ششتری جامهٔ این جسم، غلامانه بود گیر کنون پیرهن مهتری مرگ حیاتست و حیاتست مرگ عکس نماید نظر کافری جملهٔ جانها که ازین تن شدند حی و نهانند کنون چون پری گشت سوار فرس غیب، جان باز رهید از خر و از خرخری سوخت درین آخر دنیا دلت بهر وجوه جو این لاغری پرده چو برخاست اگر این خرت گردد زرین، تو درو ننگری بر سر دریاست چو کشتی روان روح، که بود از تن خود لنگری گر چه جدا گشت ز دست و ز پا فضل حقش داد پر جعفری خانهٔ تن گر شکند، هین منال خواجه! یقین دان که به زندان دری چونک ز زندان و چه آیی برون یوسف مصری و شه و سروری چون برهی از چه و از آب شور ماهیی و معتکف کوثری باقی این را تو بگو، زانک خلق از تو کنند ای شه من، باوری مولانا بلخی