مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف ه ، ی
غزل شمارهٔ ۳۱۴۶: ای دلزار محنت و بلا داری
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای دلزار محنت و بلا داری بر خدا اعتمادها داری اینچنین حضرتی و تو نومید؟ مکن ای دل، اگر خدا داری رخت اندیشه می کشی هرجا بنگر آخر، جز او کرا داری؟ لطفهایی که کرد چندین گاه یاد آور اگر وفاداری چشم سر داد و چشم سر ایزد چشم جای دگر چرا داری؟! عمر ضایع مکن، که عمر گذشت زرگری کن، که کیمیا داری هر سحر مر ترا ندا آید سو ما آ، که داغ ما داری پیش ازین تن تو جان پاک بدی چند خود را ازان جدا داری؟! جان پاکی، میان خاک سیاه من نگویم، تو خود روا داری؟! خویشتن را تو از قبا بشناس که ازین آب و گل قبا داری می روی هر شب از قبا بیرون که جز این دست، دست و پا داری بس بود، این قدر بدان گفتم که درین کوچه آشنا داری مولانا بلخی