مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف ه ، ی
غزل شمارهٔ ۳۱۱۲: تو خدای خویی تو صفات هویی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تو خدای خویی تو صفات هویی تو یکی نباشی تو هزارتویی به یکی عنایت به یکی کفایت ز غم و جنایت همه را بشویی همه یاوه گشته همه قبله هشته چه غمست کآخر همه را بجویی همه چاره جویان ز تو پای کوبان همه حمدگویان که خجسته رویی تو مرا نگویی ز کدام باغی تو مرا نگویی ز کدام کویی همه شاه دوزی همه ماه سوزی همه وای وایی همه های و هویی تو اگر حبیبی چه عجب حبیبی تو اگر عدویی چه عجب عدویی ز حیات بشنو که حیات بخشی ز نبات بشنو که نبات خویی تو اگر ز مستی دل ما بخستی دو سبو شکستی نه دو صد سبویی تو سماع گوشی تو نشاط هوشی نظر دو چشمی شکر گلویی نه دلت گشادم که دگر نگویی نه چو موت کردم که دگر نه مویی کدوییست سرکه کدوییست باده ترشی رها کن اگر آن کدویی تو خموش آخر که رباب گشتی که به تن چو چوبی که به دل چو مویی تو چرا بکوشی جهت خموشی که جهان نماند تو اگر نگویی مولانا بلخی