مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف ه ، ی
غزل شمارهٔ ۳۱۱۰: جان جان مایی، خوشتر از حلوایی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
جان جان مایی، خوشتر از حلوایی چرخ را پر کردزینت و زیبایی دایهٔ هستیها، چشمهٔ مستیها سرده مستانی، و افت سرهایی باغ و گنج خاکی، مشعلهٔ افلاکی از طوافت کیوان یافته بالایی وعده کردی کایم، وعده را می پایم ای قمر سیمایم، تو کرا می پایی؟ وقت بخشش جانا، کانی و دریایی وقت گفتن مانا، که شکر می خایی بی توم پروانی، جای تو پیدا نی در پی تو دلها، خیره و هر جایی هوش را برباید، عمر را افزاید چشم را بگشاید، هرچه تو فرمایی اندران مجلسها، که تو باشی شاها جان نگنجد، تا تو ندهیش گنجایی تلختر جام ای جان، صعبتر دام ای جان آن بود که مانم، تا تو ندهیش گنجایی تلختر جام ای جان، صعبتر دام ای جان آن بود که مانم، بی تو در تنهایی خوشترین مقصودی، با نوا ترسودی آن بود که گویی:« چونی ای سودایی؟» پختگان را خمری، بهر خامان شیری بهر شیره و شیرت، بین تو خون پالایی عشق تو خوش خیزی، در جگر آمیزی دست تو خون ریزی، دست را نالایی گر شود هر دستی دستگیر مستی نیست چاره پیدا، تا تو ناپیدایی روحها دریادان، جسمها کفها دان تو بیا، ای آنک گوهر دریایی سیدی مولایی، مسکنی مشوایی مبدع الاشیاء مسکرالاجزاء فالق الصباح، خالق الرواح یا کریم الراح، ساعة السقاء من نهادم دستم، بر دهان مستم تا تو گویی که تو دادهٔ گویایی مولانا بلخی