مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف ه ، ی
غزل شمارهٔ ۳۱۰۷: میان تیرگی خواب و نور بیداری
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
میان تیرگی خواب و نور بیداری چنان نمود مرا دوش در شب تاری که خوب طلعتی از ساکنان حضرت قدس که جمله محض خرد بود و نور هشیاری تنش چو روی مقدس بری ز کسوت جسم چو عقل و جان گهردار، وز غرض عاری مرا ستایش بسیار کرد و گفت:« ای آن که در جحیم طبیعت چنین گرفتاری شکفته گلبن جوزا برای عشرت تست تو سر به گلخن گیتی چرا فرود آری سریر هفت فلک تخت تست اگرچه کنون ز دست طبع، گرفتار چار دیواری کمال جان چو بهایم ز خواب و خور مطلب که آفریده تو زین سان نه بهر این کاری بدی مکن که درین کشت زار زود زوال به داس دهر همان بدروی که می کاری پی مراد چه پویی به عالمی که درو چو دفع رنج کنی جمله راحت انگاری؟! حقیقت این شکم از آزپر نخواهد شد اگر به ملک همه عالمش بینباری گرفتمست که رسیدی بدانچ می طلبی ولی چه سود ازان، چون بجاش بگذاری؟! شب جوانیت ای دوست چون سپیده دمید تو مست، خفته و آگه نه ای ز بیداری مولانا بلخی