مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف ه ، ی
غزل شمارهٔ ۳۱۰۴: طواف کعبه دل کن اگر دلی داری
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
طواف کعبه دل کن اگر دلی داری دلست کعبه معنی تو گل چه پنداری طواف کعبه صورت حقت بدان فرمود که تا به واسطه آن دلی به دست آری هزار بار پیاده طواف کعبه کنی قبول حق نشود گر دلی بیازاری بده تو ملکت و مال و دلی به دست آور که دل ضیا دهدت در لحد شب تاری هزار بدره زرگر بری به حضرت حق حقت بگوید دل آر اگر به ما آری که سیم و زر بر ما لاشیست بی مقدار دلست مطلب ما گر مرا طلبکاری ز عرش و کرسی و لوح قلم فزون باشد دل خراب که آن را کهی بنشماری مدار خوار دلی را اگر چه خوار بود که بس عزیر عزیزست دل در آن خواری دل خراب چو منظرگه اله بود زهی سعادت جانی که کرد معماری عمارت دل بیچاره دو صدپاره ز حج و عمره به آید به حضرت باری کنوز گنج الهی دل خراب بود که در خرابه بود دفن گنج بسیاری کمر به خدمت دل ها ببند چاکروار که برگشاید در تو طریق اسراری گرت سعادت و اقبال گشت مطلوبت شوی تو طالب دل ها و کبر بگذاری چو همعنان تو گردد عنایت دل ها شود ینابع حکمت ز قلب تو جاری روان شود ز لسانت چو سیل آب حیات دمت بود چو مسیحا دوای بیماری برای یک دل موجود گشت هر دو جهان شنو تو نکته لولاک از لب قاری وگر نه کون و مکان را وجود کی بودی ز مهر و ماه و ز ارض و سمای زنگاری خموش وصف دل اندر بیان نمی گنجد اگر به هر سر مویی دو صد زبان داری مولانا بلخی