مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف ه ، ی
غزل شمارهٔ ۳۱۰۲: برست جان و دلم از خودی و از هستی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
برست جان و دلم از خودی و از هستی شدست خاص شهنشاه روح در مستی زهی وجود که جان یافت در عدم ناگاه زهی بلند که جان گشت در چنین پستی درست گشت مرا آنچ می ندانستم چو در درستی آن مه مرا تو بشکستی چو گشت عشق تو فصاد و اکحلم بگشاد بجستم از خود و گفتم زهی سبک دستی طبیب فقر بخست و گرفت گوش مرا که مژده ده که ز رنج وجود وارستی ز انتظار رهیدی که کی صبا بوزد نه بحر را تو زبونی نه بسته شستی ز شمس تبریز این جنس ها بخر بفروش ز نقدهاش چو آن کیسه بر کمر بستی مولانا بلخی