مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف ه ، ی
غزل شمارهٔ ۳۰۹۸: ترش ترش بنشستی بهانه دربستی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ترش ترش بنشستی بهانه دربستی که ندهم آبت زیرا که کوزه بشکستی هزار کوزه زرین به جای آن بدهم مگیر سخت مرا ز آنچ رفت در مستی تو را که آب حیاتی چه کم شود کوزه چه حاجت آید جان و جهان چو تو هستی بیا که روز عزیزست مجلسی برساز ولی چو دوش مکن کز میان برون جستی پریر رفتم سرمست تو به خانه عشق به خنده گفت بیا کز زحیر وارستی هزار جان بفزودی اگر دلی بردی هزار مرهم دادی اگر تنی خستی چرا نگیرم پایت که تاج سرهایی چرا نبوسم دستت که صاحب دستی دلا میی بستان کز خمارها برهی چنین بتی بپرست ای صنم چو بپرستی برو دلا به سعادت به سوی عالم دل به شکر آنک به اقبال و بخت پیوستی خموش باش اگر چه که جمله سیمبران به آب زر بنویسند هر چه گفتستی ضیای حق و امام الهدی حسام الدین مجیر خلق به بالای روح از این پستی مولانا بلخی