مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف ه ، ی
غزل شمارهٔ ۳۰۹۳: نگفتمت که تو سلطان خوبرویانی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نگفتمت که تو سلطان خوبرویانی به جای سبزه تو از خاک خوب رویانی هزار یوسف زیبا برآید از هر چاه چو چرخه و رسن حسن را بگردانی ز بس رونده جانباز جان شدست ارزان به عهد عشق تو منسوخ شد گران جانی به پیش عاشق صادق چه جان چه بند تره دلا ملرز چو برگ ار از این گلستانی چه داند و چه شناسد نوای بلبل مست کلاغ بهمنی و لک لک بیابانی چو اشتهای کریمی به لوت صادق شد گران نباشد بارانیی به بورانی نه کمتری تو ز پروانه و حبیب از شمع وگر کمی ز پر او چه باد پرانی هزار جان مقدس بهای جان خسیس همی دهد به کرم یار اینت ارزانی سجود کرد تو را آفتاب وقت غروب ببرد دولت و پیروزیی به پیشانی کسی که ذوق پریشانی چنین غم یافت دگر نگوید یا رب مده پریشانی سوار باد هوا گشت پشه دل من کی دید پشه که او می کند سلیمانی خموش باش و چو ماهی در آب رو پنهان بهل تو دعوت عامان چو ز اهل عمانی خمش که خوان بنهادند وقت خوردن شد حریف صرفه برد گر تمام برخوانی مولانا بلخی