مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف ه ، ی
غزل شمارهٔ ۳۰۷۴: مسلم آمد یار مرا دل افروزی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مسلم آمد یار مرا دل افروزی چه عشق داد مرا فضل حق زهی روزی اگر سرم برود گو برو مرا سر اوست رهیدم از کله و از سر و کله دوزی دهان به گوش من آورد و گفت در گوشم یکی حدیث بیاموزمت بیاموزی چو آهوی ختنی خون تو شود همه مشک اگر دمی بچری تو ز ما به خوش پوزی چو جان جان شده ای ننگ جان و تن چه کشی چو کان زر شده ای حبه ای چه اندوزی به سوی مجلس خوبان بکش حریفان را به خضر و چشمه حیوان بکن قلاوزی شراب لعل رسیده ست نیست انگوری شکر نثار شد و نیست این شکر خوزی هوا و حرص یکی آتشیست تو بازی بپر گزاف پر و بال را چه می سوزی خمش که خلق ندانند بانگ را ز صدا تویی که دانی پیروزه را ز پیروزی مولانا بلخی