مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف ه ، ی
غزل شمارهٔ ۳۰۶۹: نگاهبان دو دیدهست چشم دلداری
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نگاهبان دو دیده ست چشم دلداری نگاه دار نظر از رخ دگر یاری وگر نه به سینه درآید به غیر آن دلبر بگو برو که همی ترسم از جگرخواری هلا مباد که چشمش به چشم تو نگرد درون چشم تو بیند خیال اغیاری به من نگر که مرا یار امتحان ها کرد به حیله برد مرا کشکشان به گلزاری گلی نمود که گل ها ز رشک او می ریخت بتی که جمله بتان پیش او گرفتاری چنین چنین به تعجب سری بجنبانید که نادرست و غریبست درنگر باری چنانک گفت طراریم دزد در پی توست چو من سپس نگریدم ربود دستاری ز آب دیده داوود سبزه ها بررست به عذر آنک به نقشی بکرد نظاری براند مر پدرت را کشان کشان ز بهشت نظر به سنبله تر یکی ستمکاری حذر ز سنبل ابرو که چشم شه بر توست هلا که می نگرد سوی تو خریداری چو مشتری دو چشم تو حی قیومست به چنگ زاغ مده چشم را چو مرداری دهی تو کاله فانی بری عوض باقی لطیف مشتریی سودمند بازاری خمش خمش که اگر چه تو چشم را بستی ریای خلق کشیدت به نظم و اشعاری ولیک مفخر تبریز شمس دین با توست چه غم خوری ز بد و نیک با چنین یاری مولانا بلخی