مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف ه ، ی
غزل شمارهٔ ۳۰۶۱: اگر تو یار نداری چرا طلب نکنی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
اگر تو یار نداری چرا طلب نکنی وگر به یار رسیدی چرا طرب نکنی وگر رفیق نسازد چرا تو او نشوی وگر رباب ننالد چراش ادب نکنی وگر حجاب شود مر تو را ابوجهلی چرا غزای ابوجهل و بولهب نکنی به کاهلی بنشینی که این عجب کاریست عجب تویی که هوای چنان عجب نکنی تو آفتاب جهانی چرا سیاه دلی که تا دگر هوس عقده ذنب نکنی مثال زر تو به کوره از آن گرفتاری که تا دگر طمع کیسه ذهب نکنی چو وحدتست عزبخانه یکی گویان تو روح را ز جز حق چرا عزب نکنی تو هیچ مجنون دیدی که با دو لیلی ساخت چرا هوای یکی روی و یک غبب نکنی شب وجود تو را در کمین چنان ماهیست چرا دعا و مناجات نیم شب نکنی اگر چه مست قدیمی و نوشراب نه ای شراب حق نگذارد که تو شغب نکنی شرابم آتش عشقست و خاصه از کف حق حرام باد حیاتت که جان حطب نکنی اگر چه موج سخن می زند ولیک آن به که شرح آن به دل و جان کنی به لب نکنی مولانا بلخی