مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف ه ، ی
غزل شمارهٔ ۳۰۴۴: گهی به سینه درآیی گهی ز روح برآیی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گهی به سینه درآیی گهی ز روح برآیی گهی به هجر گرایی چه آفتی چه بلایی گهی جمال بتانی گهی ز بت شکنانی گهی نه این و نه آنی چه آفتی چه بلایی بشر به پای دویده ملک به پر بپریده به غیر عجز ندیده چه آفتی چه بلایی چو پر و پاش نماند چو او ز هر دو بماند تو را به فقر بداند چه آفتی چه بلایی مثال لذت مستی میان چشم نشستی طریق فهم ببستی چه آفتی چه بلایی در آن دلی که گزیدی خیال وار دویدی بگفتی و بشنیدی چه آفتی چه بلایی چه دولتی ز چه سودی چه آتشی و چه دودی چه مجمری و چه عودی چه آفتی چه بلایی غم تو دامن جانی کشید جانب کانی به سوی گنج نهانی چه آفتی چه بلایی چه سوی گنج کشیدش ز جمله خلق بریدش دگر کسی بندیدش چه آفتی چه بلایی چه راحتی و چه روحی چه کشتیی و چه نوحی چه نعمتی چه فتوحی چه آفتی چه بلایی بگفتمت چه کس است این بگفتیم هوس است این خمش خمش که بس است این چه آفتی چه بلایی هوس چه باشد ای جان مرا مخند و مرنجان رهم نما و بگنجان چه آفتی چه بلایی تو عشق جمله جهانی ولی ز جمله نهانی نهان و عین چو جانی چه آفتی چه بلایی مرا چو دیک بجوشی مگو خمش چه خروشی چه جای صبر و خموشی چه آفتی چه بلایی بجوش دیک دلم را بسوز آب و گلم را بدر خط و سجلم را چه آفتی چه بلایی بسوز تا که برویم حدیث سوز بگویم به عود ماند خویم چه آفتی چه بلایی دگر مگوی پیامش رسید نوبت جامش ز جام ساز ختامش چه آفتی چه بلایی مولانا بلخی