مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف ه ، ی
غزل شمارهٔ ۳۰۲۲: گفت مرا آن طبیب رو ترشی خوردهای
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گفت مرا آن طبیب رو ترشی خورده ای گفتم نی گفت نک رنگ ترش کرده ای دل چو سیاهی دهد رنگ گواهی دهد عکس برون می زند گر چه تو در پرده ای خاک تو گر آب خوش یابد چون روضه ایست ور خورد او آب شور شوره برآورده ای سبز شوند از بهار زرد شوند از خزان گر نه خزان دیده ای پس ز چه روزرده ای گفتمش ای غیب دان از تو چه دارم نهان پرورش جان تویی جان چو تو پرورده ای کیست که زنده کند آنک تواش کشته ای کیست که گرمش کند چون تواش افسرده ای شربت صحت فرست هم ز شرابات خاص زانک تو جوشیده ای زانک تو افشرده ای داد شراب خطیر گفت هلا این بگیر شاد شو ار پرغمی زنده شو ار مرده ای چشمه بجوشد ز تو چون ارس از خاره ای نور بتابد ز تو گر چه سیه چرده ای خضر بقایی شوی گر عرض فانیی شادی دل ها شوی گر چه دل آزرده ای کی بشود این وجود پاک ز بیگانگان تا نرسد خلعتی دولت صدمرده ای گفت درختی به باد چند وزی باد گفت باد بهاری کند گر چه تو پژمرده ای مولانا بلخی