حافظ شیرازی
غزل های خواجه حافظ شیرازی
غزل شمارهٔ ۲۷۱: دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس که چنان ز او شده ام بی سر و سامان که مپرس کس به امید وفا ترک دل و دین مکناد که چنانم من از این کرده پشیمان که مپرس به یکی جرعه که آزار کسش در پی نیست زحمتی می کشم از مردم نادان که مپرس زاهد از ما به سلامت بگذر کاین می لعل دل و دین می برد از دست بدان سان که مپرس گفت وگوهاست در این راه که جان بگدازد هر کسی عربده ای این که مبین آن که مپرس پارسایی و سلامت هوسم بود ولی شیوه ای می کند آن نرگس فتان که مپرس گفتم از گوی فلک صورت حالی پرسم گفت آن می کشم اندر خم چوگان که مپرس گفتمش زلف به خون که شکستی گفتا حافظ این قصه دراز است به قرآن که مپرس حافظ شیرازی