مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف ه ، ی
غزل شمارهٔ ۳۰۱۱: هر نفسی از درون دلبر روحانیی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هر نفسی از درون دلبر روحانیی عربده آرد مرا از ره پنهانیی فتنه و ویرانیم شور و پریشانیم برد مسلمانیم وای مسلمانیی گفت مرا می خوری یا چه گمان می بری کیست برون از گمان جز دل ربانیی بر سر افسانه رو مست سوی خانه رو جان بفشان کان نگار کرد گل افشانیی یک دم ای خوش عذار حال مرا گوش دار مست غمت را بیار رسم نگهبانیی عابد و معبود من شاهد و مشهود من عشق شناس ای حریف در دل انسانیی کعبه ما کوی او قبله ما روی او رهبر ما بوی او در ره سلطانیی خواجه صاحب نظر الحذر از ما حذر تا ننهد خواجه سر در خطر جانیی نی غلطم سر بیار تا ببری صد هزار گل ندمد جز ز خار گنج به ویرانیی آمد آن شیر من عاشق جان سیر من در کف او شیشه ای شکل پری خوانیی گفتم ای روح قدس آخر ما را بپرس گفت چه پرسم دریغ حال مرا دانیی مستم و گم کرده راه تن زن و پرسش مخواه مست چه ام بوی گیر باده جانانیی کی بود آن ای خدا ما شده از ما جدا برده قماشات ما غارت سبحانیی هر کی ورا کار کیست در کف او خارکیست هر کی ورا یار کیست هست چو زندانیی کارک تو هم تویی یارک تو هم تویی هر کی ز خود دور شد نیست به جز فانیی مولانا بلخی