مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف ه ، ی
غزل شمارهٔ ۳۰۰۱: ای نای بس خوش است کز اسرار آگهی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای نای بس خوش است کز اسرار آگهی کار او کند که دارد از کار آگهی ای نای همچو بلبل نالان آن گلی گردن مخار کز گل بی خار آگهی گفتم به نای همدم یاری مدزد راز گفتا هلاک توست به یک بار آگهی گفتم خلاص من به هلاک من اندر است آتش بنه بسوز بمگذار آگهی گفتا چگونه رهزن این قافله شوم دانم که هست قافله سالار آگهی گفتم چو یار گم شدگان را نمی نواخت از آگهی همی شد بیزار آگهی نه چشم گشته ای تو که بی آگهی ز خویش ما را حجاب دیده و دیدار آگهی زان همدم لبی که تو را سر بریده اند ای ننگ سر در این ره و ای عار آگهی از خود تهی شدی و ز اسرار پر شدی زیرا ز خودپرست و ز انکار آگهی چون می چشی ز لعل لب یار ناله چیست بگذار تا کند گله ای زار آگهی نی نی ز بهر خود تو نمی نالی ای کریم بگری بر آنک دارد ز اغیار آگهی گردون اگر بنالد گاو است زیر بار زین نعل بازگونه غلط کار آگهی مولانا بلخی