مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف ه ، ی
غزل شمارهٔ ۲۹۸۸: هر چند شیر بیشه و خورشیدطلعتی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هر چند شیر بیشه و خورشیدطلعتی بر گرد حوض گردی و در حوض درفتی اسپت بیاورند که چالاک فارسی شربت بیاورند که مخمور شربتی بی خواب و بی قراری شب های تا به روز خواب تو بخت بست که بسته سعادتی از پای درفتادی و از دست رفته ای بی دست و پای باش چه دربند آلتی بی دست و پا چو گوی به میدان حق بپوی میدان از آن توست به چوگان تو بابتی ای رو به قبله من و الحمدخوان من می خوانمت به خویش که تو پنج آیتی ای عقل جان بباز چرا جان به شیشه ای وی جان بیار باده چرا بی مروتی رو کان مشک باش که بس پاک نافه ای رو جمله سود باش که فرخ تجارتی بر مغز من برآی که چون می مفرحی در چشم من درآی که نور بصارتی در مغزها نگنجی بس بی کرانه ای در جسم ها نگنجی ز ایشان زیادتی ای دف زخم خواره چه مظلوم و صابری وی نای رازگوی چه صاحب کرامتی خامش مساز بیت که مهمان بیت تو در بیت ها نگنجد چه در عمارتی چون غنچه لب ببند و چو گل بی دو لب بخند تا هیچ کس نداند کاندر چه نعمتی ای شاه شاد مفخر تبریز شمس دین تبلیغ راز کن که تو اهل سفارتی مولانا بلخی