مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف ه ، ی
غزل شمارهٔ ۲۹۸۳: ای ساقیی که آن می احمر گرفتهای
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای ساقیی که آن می احمر گرفته ای وی مطربی که آن غزل تر گرفته ای ای زهره ای که آتش در آسمان زدی مریخ را بگو که چه خنجر گرفته ای از جان و از جهان دل عاشق ربوده ای الحق شکار نازک و لاغر گرفته ای ای هجر تو ز روز قیامت درازتر این چه قیامتی است که از سر گرفته ای ای آسمان چو دور ندیمانش دیده ای در دور خویش شکل مدور گرفته ای پیلان شیردل چو کفت را مسخرند این چند پشه را چه مسخر گرفته ای هان ای فقیر روز فقیری گله مکن زیرا که صد چو ملکت سنجر گرفته ای ای روی خویش دیده تو در روی خوب یار آیینه ای عظیم منور گرفته ای ای دل طپان چرایی چون برگ هر دمی چون دامن بهار معنبر گرفته ای ای چشم گریه چیست به هر ساعتی تو را چون کحل از مسیح پیمبر گرفته ای هجده هزار عالم اگر ملک تو شود بی روی دوست چیز محقر گرفته ای داری تکی که بگذری از خنگ آسمان کاهل چرا شدی صفت خر گرفته ای خامش کن و زبان دگر گو و رسم نو این رسم کهنه را چه مکرر گرفته ای مولانا بلخی