مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف ه ، ی
غزل شمارهٔ ۲۹۸۰: آن لحظه کآفتاب و چراغ جهان شوی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آن لحظه کآفتاب و چراغ جهان شوی اندر جهان مرده درآیی و جان شوی اندر دو چشم کور درآیی نظر دهی و اندر دهان گنگ درآیی زبان شوی در دیو زشت درروی و یوسفش کنی و اندر نهاد گرگ درآیی شبان شوی هر روز سر برآری از چارطاق نو چون رو بدان کنند از آن جا نهان شوی گاهی چو بوی گل مدد مغزها شوی گاهی انیس دیده شوی گلستان شوی فرزین کژروی و رخ راست رو شها در لعب کس نداند تا خود چه سان شوی رو رو ورق بگردان ای عشق بی نشان بر یک ورق قرار نمایی نشان شوی در عدل دوست محو شو ای دل به وقت غم هم محو لطف او شو چون شادمان شوی آبی که محو کل شد او نیز کل شود هم تو صفات پاک شوی گر چنان شوی آن بانگ چنگ را چو هوا هر طرف بری و آن سوز قهر را تو گوا چون دخان شوی ای عشق این همه بشوی و تو پاک از این بی صورتی چو خشم اگر چه سنان شوی این دم خموش کرده ای و من خمش کنم آنگه بیان کنم که تو نطق و بیان شوی مولانا بلخی