مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف ه ، ی
غزل شمارهٔ ۲۹۷۷: هر روز بامداد درآید یکی پری
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هر روز بامداد درآید یکی پری بیرون کشد مرا که ز من جان کجا بری گر عاشقی نیابی مانند من بتی ور تاجری کجاست چو من گرم مشتری ور عارفی حقیقت معروف جان منم ور کاهلی چنان شوی از من که برپری ور حس فاسدی دهمت نور مصطفی ور مس کاسدی کنمت زر جعفری محتاج روی مایی گر پشت عالمی محتاج آفتابی گر صبح انوری از بر و بحر بگذر و بر کوه قاف رو بر خشک و بر تری منشین زین دو برتری ای دل اگر دلی دل از آن یار درمدزد وی سر اگر سری مکن این سجده سرسری چون اسب می گریزی و من بر توام سوار مگریز از او که بر تو بود کان بود خری صد حیله گر تراشی و صد شهر اگر روی قربان عید خنجر الله اکبری خاموش اگر چه بحر دهد در بی دریغ لیکن مباح نیست که من رام یشتری مولانا بلخی