مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف ه ، ی
غزل شمارهٔ ۲۹۷۲: ای آن که مر مرا تو به از جان و دیدهای
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای آن که مر مرا تو به از جان و دیده ای در جان من هر آنچ ندیدم تو دیده ای بگزیده ام ز هجر تو تابوت آتشین آری به حق آنک مرا تو گزیده ای گر از بریده خون چکد اینک ز چشم من خون می چکد که بی سبب از من بریده ای از چشم من بپرس چرا چشمه گشته ای وز قد من بپرس که از کی خمیده ای از جان من بپرس که با کفش آهنین اندر ره فراق کجاها رسیده ای این هم بپرس از او که تو در حسن و در جمال مانند او ز هیچ زبانی شنیده ای این هم بگو که گر رخ او آفتاب نیست چون ابر پاره پاره ز هم چون دریده ای پیداست در دم تو که از ناف مشک خاست کاندر کدام سبزه و صحرا چریده ای آنی که دیده ای تو دلا آسمانیی زیرا ز دلبران زمینی رمیده ای دانم که دیده ای تو بدین چشم یوسفی تا تو ترنج و دست ز مستی بریده ای تبریز و شمس دین و دگرها بهانه هاست کز وی دو کون را تو خطی درکشیده ای مولانا بلخی