مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف ه ، ی
غزل شمارهٔ ۲۹۶۵: ای برده اختیارم تو اختیار مایی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای برده اختیارم تو اختیار مایی من شاخ زعفرانم تو لاله زار مایی گفتم غمت مرا کشت گفتا چه زهره دارد غم این قدر نداند کآخر تو یار مایی من باغ و بوستانم سوزیده خزانم باغ مرا بخندان کآخر بهار مایی گفتا تو چنگ مایی و اندر ترنگ مایی پس چیست زاری تو چون در کنار مایی گفتم ز هر خیالی درد سر است ما را گفتا ببر سرش را تو ذوالفقار مایی سر را گرفته بودم یعنی که در خمارم گفت ار چه در خماری نی در خمار مایی گفتم چو چرخ گردان والله که بی قرارم گفت ار چه بی قراری نی بی قرار مایی شکرلبش بگفتم لب را گزید یعنی آن راز را نهان کن چون رازدار مایی ای بلبل سحرگه ما را بپرس گه گه آخر تو هم غریبی هم از دیار مایی تو مرغ آسمانی نی مرغ خاکدانی تو صید آن جهانی وز مرغزار مایی از خویش نیست گشته وز دوست هست گشته تو نور کردگاری یا کردگار مایی از آب و گل بزادی در آتشی فتادی سود و زیان یکی دان چون در قمار مایی این جا دوی نگنجد این ما و تو چه باشد این هر دو را یکی دان چون در شمار مایی خاموش کن که دارد هر نکته تو جانی مسپار جان به هر کس چون جان سپار مایی مولانا بلخی