مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف ه ، ی
غزل شمارهٔ ۲۹۴۸: ای کرده رو چو سرکه چه گردد ار بخندی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای کرده رو چو سرکه چه گردد ار بخندی والله ز سرکه رویی تو هیچ برنبندی تلخی ستان شکر ده سیلی بنوش و سر ده خندان بمیر چون گل گر ز آنک ارجمندی چون مو شده ست آن مه در خنده است و قهقه چت کم شود که گه گه از خوی ماه رندی بشکفته است شوره تو غوره ای و غوره آخر تو جان نداری تا چند مستمندی با کان غم نشینی شادی چگونه بینی از موش و موش خانه کی یافت کس بلندی بالای چرخ نیلی یابند جبرئیلی وز خاک پای پاکان یابند بی گزندی زان رنگ روی و سیما اسرار توست پیدا کاندر کدام کویی چه یار می پسندی چون چشم می گشاید در چشم می نماید گر ز آنک ریش گاوی ور شیر هوشمندی قارون مثال دلوی در قعر چه فروشد عیسی به بام گردون بنمود خوش کمندی گر دلو سر برآرد جز آب چه ندارد پاره شود بپوسد در ظلمت و نژندی ای لولیان لالا بالا پریده بالا وارسته زین هیولا فارغ ز چون و چندی مولانا بلخی