مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف ه ، ی
غزل شمارهٔ ۲۹۴۱: ای گوهر خدایی آیینه معانی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای گوهر خدایی آیینه معانی هر دم ز تاب رویت بر عرش ارمغانی عرش از خدای پرسد کاین تاب کیست بر من فرمایدش ز غیرت کاین تاب را ندانی از غیرت الهی در عرش حیرت افتد زیرا ز غیرت آمد پیغام لن ترانی زان تاب اگر شعاعی بر آسمان رسیدی از آسمان نمودی صد ماه آسمانی اندر جمال هر مه لطف ازل نمودی هر عاشقی بدیدی مقصودهای جانی در راه ره روان را رنج و طلب نبودی خوف فنا نبودی اندر جهان فانی یک بار دردمیدی تا جان گرفت قالب دردم تو بار دیگر تا جان شود عیانی از یک شعاع رویت چون لامکان مکان شد هم برق تو رساند او را به لامکانی انگشتری لعلت بر نقد عرضه فرما تا نعره ها برآید از لعل های کانی یک جام مان بدادی تا رخت ها گرو شد جامی دگر از آن می هم چاره کن تو دانی جانی رسید ما را از شمس حق تبریز کان جان همی نماید در غیب دلستانی مولانا بلخی