مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف ه ، ی
غزل شمارهٔ ۲۹۳۵: گر چه به زیر دلقی شاهی و کیقبادی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گر چه به زیر دلقی شاهی و کیقبادی ور چه ز چشم دوری در جان و سینه یادی گر چه به نقش پستی بر آسمان شدستی قندیل آسمانی نه چرخ را عمادی بستی تو هست ما را بر نیستی مطلق بستی مراد ما را بر شرط بی مرادی تا هیچ سست پایی در کوی تو نیاید پیش تو شیر آید شیری و شیرزادی سر را نهد به بیرون بی سر بر تو آید تا بشنود ز گردون بی گوش یا عبادی یک ماهه راه را تو بگذر برو به روزی زیرا که چون سلیمان بر بارگیر بادی دینار و زر چه باشد انبار جان بیاور جان ده درم رها کن گر عاشق جوادی حاجت نیاید ای جان در راه تو قلاوز چون نور و ماهتاب است این مهتدی و هادی مه نور و تاب خود را از جا به جا کشاند چون اشتر عرب را از جا به جای حادی از صد هزار توبه بشناخت جان مجنون چون بوی گور لیلی برداشت در منادی چون مه پی فزایش غمگین مشو ز کاهش زیرا ز بعد کاهش چون مه در ازدیادی هر لحظه دسته دسته ریحان به پیشت آید رسته ز دست رنجت وز خوب اعتقادی تشنیع بر سلیمان آری که گم شدم من گم شو چو هدهد ار تو دربند افتقادی یا صاحبی هذا دیباجه الرشاد الصبح قد تجلی حولوا عن الرقاد الشمس قد تلالا من غیر احتجاب و النصر قد توالی من غیر اجتهاد الروح فی المطار و الکأس فی الدوار و الهم فی الفرار و السکر فی امتداد مولانا بلخی