مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف ه ، ی
غزل شمارهٔ ۲۹۳۳: ای آنک امام عشقی تکبیر کن که مستی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای آنک امام عشقی تکبیر کن که مستی دو دست را برافشان بیزار شو ز هستی موقوف وقت بودی تعجیل می نمودی وقت نماز آمد برجه چرا نشستی بر بوی قبله حق صد قبله می تراشی بر بوی عشق آن بت صد بت همی پرستی بالاترک پر ای جان ای جان بنده فرمان که مه بود به بالا سایه بود به پستی همچون گدای هر در بر هر دری مزن سر حلقه در فلک زن زیرا درازدستی سغراق آسمانت چون کرد آن چنانت بیگانه شو ز عالم کز خویش هم برستی می گویمت که چونی هرگز کسی بگوید با جان بی چگونه چونی چگونه استی امشب خراب و مستی فردا شود ببینی چه خیک ها دریدی چه شیشه ها شکستی هر شیشه که شکستم بر تو توکلستم که صد هزار گونه اشکسته را تو بستی ای نقش بند پنهان کاندر درونه ای جان داری هزار صورت جز ماه و جز مهستی صد حلق را گشودی گر حلقه ای ربودی صد جان و دل بدادی گر سینه ای بخستی دیوانه گشته ام من هر چه از جنون بگویم زودتر بلی بلی گو گر محرم الستی مولانا بلخی