مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف ه ، ی
غزل شمارهٔ ۲۹۰۴: عاقبت از عاشقان بگریختی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
عاقبت از عاشقان بگریختی وز مصاف ای پهلوان بگریختی سوی شیران حمله بردی همچو شیر همچو روبه از میان بگریختی قصد بام آسمان می داشتی از میان نردبان بگریختی تو چگونه دارویی هر درد را کز صداع این و آن بگریختی پس روی انبیا چون می کنی چون ز تهدید خسان بگریختی مرده رنگی و نداری زندگی مرده باشی چون ز جان بگریختی دستمزد شادمانی صبر توست رو که وقت امتحان بگریختی صبر می کن در حصار غم کنون چون ز بانگ پاسبان بگریختی کی ببینی چشم تیرانداز را چون ز تیر خرکمان بگریختی زخم تیغ و تیر چون خواهی کشید چون تو از زخم زبان بگریختی رو خمش کن بی نشانی خامشی است پس چرا سوی نشان بگریختی مولانا بلخی