مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف ه ، ی
غزل شمارهٔ ۲۸۸۹: ای که تو چشمه حیوان و بهار چمنی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای که تو چشمه حیوان و بهار چمنی چو منی تو خود خود را کی بگوید چو منی من شبم تو مه بدری مگریز از شب خویش مه کی باشد که تو خورشید دو صد انجمی پاسبان در تو ماه برین بام فلک تو که در مقعد صدقی چو شه اندر وطنی ماه پیمانه عمر است گهی پر گه نیم تو به پیمانه نگنجی تو نه عمر زمنی هر کی در عهد تو از جور زمانه گله کرد سزد ار کفش جفا بر دهن او بزنی کاین زمانه چو تن است و تو در او چون جانی جان بود تن نبود تن چو تو جان جان تنی سجده کردند ملایک تن آدم را زود پرتو جان تو دیدند در آن جسم سنی اهرمن صورت گل دید و سرش سجده نکرد چوب رد بر سرش آمد که برو اهرمنی مولانا بلخی