حافظ شیرازی
غزل های خواجه حافظ شیرازی
غزل شمارهٔ ۲۵۸: هزار شکر که دیدم به کام خویشت باز
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هزار شکر که دیدم به کام خویشت باز ز روی صدق و صفا گشته با دلم دمساز روندگان طریقت ره بلا سپرند رفیق عشق چه غم دارد از نشیب و فراز غم حبیب نهان به ز گفت و گوی رقیب که نیست سینه ارباب کینه محرم راز اگر چه حسن تو از عشق غیر مستغنیست من آن نیم که از این عشقبازی آیم باز چه گویمت که ز سوز درون چه می بینم ز اشک پرس حکایت که من نیم غماز چه فتنه بود که مشاطه قضا انگیخت که کرد نرگس مستش سیه به سرمه ناز بدین سپاس که مجلس منور است به دوست گرت چو شمع جفایی رسد بسوز و بساز غرض کرشمه حسن است ور نه حاجت نیست جمال دولت محمود را به زلف ایاز غزل سرایی ناهید صرفه ای نبرد در آن مقام که حافظ برآورد آواز حافظ شیرازی