مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف ه ، ی
غزل شمارهٔ ۲۸۶۶: گر گریزی به ملولی ز من سودایی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گر گریزی به ملولی ز من سودایی روکشان دست گزان جانب جان بازآیی زین خیالی که کشان کرد تو را دست بکش دست از او گر نکشی دست پشیمان خایی رو بدو آر و بگو خواجه کجا می کشیم کآسمان ماه ندیده ست بدین زیبایی رایگان روی نموده ست غلط افتادی باش تا در طلب و پویه جهان پیمایی گنده پیر است جهان چادر نو پوشیده از برون شیوه و غنج و ز درون رسوایی چو بدان پیر روی بخت جوانت گوید سرخر معده سگ رو که همان را شایی لا یغرنک سد هوس عن رایی کم قصور هدمت من عوج الا رآ اشتهی انصح لکن لسانی قفلت اننی انصح بالصمت علی الاخفا این همه ترس و نفاق و دودلی باری چیست نه که در سایه و در دولت این مولایی بیم از آن می کندت تا برود بیم از تو یار از آن می گزدت تا همه شکر خایی شمس تبریز نه شمعی است که غایب گردد شب چو شد روز چرا منتظر فردایی مولانا بلخی