مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف ه ، ی
غزل شمارهٔ ۲۸۶۴: به شکرخنده اگر میببرد دل ز کسی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به شکرخنده اگر می ببرد دل ز کسی می دهد در عوضش جان خوشی بوالهوسی گه سحر حمله برد بر دو جهان خورشیدش گه به شب گشت کند بر دل و جان چون عسسی گه بگوید که حذر کن شه شطرنج منم بیدقی گر ببری من برم از تو فرسی طوطیانند که خود را بکشند از غیرت گر به سوی شکرش راه برد خرمگسی پاره پاره کند آن طوطی مسکین خود را گر یکی پاره شکر زو ببرد مرتبسی در رخ دشمن من دوست بخندید چو برق همچو ابر این دل من پر شد و بگریست بسی در دل عارف تو هر دو جهان یاوه شود کی درآید به دو چشمی که تو را دید خسی جیب مریم ز دمش حامل معنی گردد که منم کز نفسی سازم عیسی نفسی مجمع روح تویی جان به تو خواهد آمد تو چو بحری همه سیل اند و فرات و ارسی ای که صالح تو و این هر دو جهان یک اشتر ما همه نعره زنان زنگله همچون جرسی نعره زنگله از جنبش اشتر باشد که شتر نقل کند از کنسی تا کنسی هر چراغی که بسوزد مطلب زو نوری نور موسی طلبی رو به چنان مقتبسی بس کن این گفت خیال است مشو وقف خیال چونک هستت به حقیقت نظر و دسترسی ای ضیاء الحق ذوالفضل حسام الدین تو عارف طب دلی بی رگ و نبض و مجسی مولانا بلخی