مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف ه ، ی
غزل شمارهٔ ۲۸۵۹: برو ای عشق که تا شحنه خوبان شدهای
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
برو ای عشق که تا شحنه خوبان شده ای توبه و توبه کنان را همه گردن زده ای کی شود با تو معول که چنین صاعقه ای کی کند با تو حریفی که همه عربده ای نی زمین و نه فلک را قدم و طاقت توست نه در این شش جهتی پس ز کجا آمده ای هشت جنت به تو عاشق تو چه زیبا رویی هفت دوزخ ز تو لرزان تو چه آتشکده ای دوزخت گوید بگذر که مرا تاب تو نیست جنت جنتی و دوزخ دوزخ بده ای چشم عشاق ز چشم خوش تو تردامن فتنه و رهزن هر زاهد و هر زاهده ای بی تو در صومعه بودن به جز از سودا نیست ز آنک تو زندگی صومعه و معبده ای دل ویران مرا داد ده ای قاضی عشق که خراج از ده ویران دلم بستده ای ای دل ساده من داد ز کی می خواهی خون مباح است بر عشق اگر زین رده ای داد عشاق ز اندازه جان بیرون است تو در اندیشه و در وسوسه بیهده ای جز صفات ملکی نیست یقین محرم عشق تو گرفتار صفات خر و دیو و دده ای بس کن و سحر مکن اول خود را برهان که اسیر هوس جادویی و شعبده ای مولانا بلخی