مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف ه ، ی
غزل شمارهٔ ۲۸۲۰: چو به شهر تو رسیدم تو ز من گوشه گزیدی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چو به شهر تو رسیدم تو ز من گوشه گزیدی چو ز شهر تو برفتم به وداعیم ندیدی تو اگر لطف گزینی و اگر بر سر کینی همه آسایش جانی همه آرایش عیدی سبب غیرت توست آنک نهانی و اگر نی همه خورشید عیانی که ز هر ذره پدیدی تو اگر گوشه بگیری تو جگرگوشه و میری و اگر پرده دری تو همه را پرده دریدی دل کفر از تو مشوش سر ایمان به میت خوش همه را هوش ربودی همه را گوش کشیدی همه گل ها گرو دی همه سرها گرو می تو هم این را و هم آن را ز کف مرگ خریدی چو وفا نبود در گل چو رهی نیست سوی کل همه بر توست توکل که عمادی و عمیدی اگر از چهره یوسف نفری کف ببریدند تو دو صد یوسف جان را ز دل و عقل بریدی ز پلیدی و ز خونی تو کنی صورت شخصی که گریزد به دو فرسنگ وی از بوی پلیدی کنیش طعمه خاکی که شود سبزه پاکی برهد او ز نجاست چو در او روح دمیدی هله ای دل به سما رو به چراگاه خدا رو به چراگاه ستوران چو یکی چند چریدی تو همه طمع بر آن نه که در او نیست امیدت که ز نومیدی اول تو بدین سوی رسیدی تو خمش کن که خداوند سخن بخش بگوید که همو ساخت در قفل و همو کرد کلیدی مولانا بلخی